همه چی تموم شد!
باز سال داره تموم میشه و تنها چیزی که عاید ما میشه کلی خاطره و تجربه ی تلخه که اون گوشه کنار یه چیزای خوبم پیدا میشه.
چند هفته پیش تو نمایشگاه خوشنویسی یه تابلو دیدم کار اقای جبرئیلی که نوشته بود"زندگی رسم خوشایندیست"خودتون و خداتون کجای این زندگی رسم خوشایندیست؟!شایدم هست و ما ناخوشایندش کردیم!
یه سال دیگه م گذشت!با ارزوهایی نیمی بر باد رفته و اندکی فراموش شده و جزئی بر اورده شده.
یه نگاه به پشت سرم بندازم تو زندگی 17-16 ساله م امسال سخت ترین سال زندگیم بوده.یه عالمه مشکل داشتم که به روی خودم نیاوردم.چه روزای که لبام خندیدن و قهقهه کشیدم و تو دلم زجه زدم ولی نذاشتم کسی بفهمه.هیچوقت دلم نخواسته حضورم کسی رو ناراحت کنه.
امسال دل خیلیا رو شکستم و خیلیام دلمو شکوندن.شاید با زبونی که بعضی وقتا تلخه،تو ذوق کسی زدم و رک باهاش حرف زدم یا رنجوندمش اما بخدا همه بی منظور بوده.
یه سری دلا رو عمدا شکستم!از روی کینه،لج بازی،عصبانیت یا هر چیز دیگه.پس باد از خیلیا حلالیت بطلبم.
پرند گیان!امسال من و تو ظاهرا بی مشکل بودیم.اما خواسته یا نا خواسته هم ازت دلخور شدم هم دلتو شکستم.بعضی حرفای بین ما پر بوده از زهر و نیش و کنایه و بعضی وقتام با زبون بی زبونی و نگاه همدیگرو اتیش زدیم.پس معذرت میخوام اگه ناراحتت کردم.اینو نوشتم چون دوست ندارم سر هیچ و پوچ بین من و تو کدورتی باشه.روزات همه افتابی باشن.
سه با گیان!من هیچوقت از دست تو دلخور نشدم و درگیری بین ما نبوده.تو یه عالمه لطف به من کردی که هم من هم خودت خوب میدونیم منظورم چیه.هیچوقت خنده های بی انتهامونو سر کلاسا فراموش نمیکنم و با دنیا عوضش نمیکنم.خاطرات با هم بودنمونو یه جایی تو دلم قاب میکنم.هم تو از دردای من خبر داری هم من میدونم تو چه زجرای کشیدی.همش میگذره و تموم میشه خوب یا بد.بهتره به فکر همون زنگ حسابمون باشیم!ببخش اگه یه روزی تو سالن مدرسه سر چیزی که بین خودمون نبود سرت داد کشیدم.حلال کن اگه دلخوریش هنوز مونده.سبا جون اسفند باز رو به پایان است.یه سال خوبو شروع کن و یه عشق رویایی رو تجربه کن.از یه سری ادمای دور و برتم فاکتور بگیر.افسار اون اشکاتم یه کم تو دست خودت بگیر کیوی جان.
سه نا گیان،دله که م!با این اخلاق تند و.......و پرخاشگری که تو داری فقط من سیاه بختم که تحملت میکنم! نه جدا از شوخی توم ببخش اگه یه روزی صدامونو واسه هم سر نانوتکنولوژی بالا بردیم.بعضی وقتا که یه حرفای میزنی حرصم میگیره از دستت ولی یادم میاد که این همون دوست جونه منه که هیچی تو دلش نیست.پس منم تو برخورد با تو دلمو عین خودت صاف میکنم.حلال کن دیگه اگه چیزی ناراحتت کرده.ایشالا بهترین روزای عمرتو تو 92 تجربه کنی خدام هر وقت صلاح دونست یه عشق ناب بهت میده.نگران نباش خودم بهت خط میدم چجور باهاش برخورد کنی.
شه قایق عه زیزه که م!واقعا نمیدونم واسه تو چی باید بگم چون هیچوقت سر سوزنی دلمو نشکستی.فک نمیکنم هیچوقت واست پیش بیاد به کسی بگی حلالم کن.میدونم امسال مشکل زیاد داشتی اما سعی کن هیچوقت اون چشای خوشگل و شهلاتو واسه مشکلات جزئی که یه روز خیلی سخت ترش سر راهته خیس نکنی.حیفه بخدا.منو ببین زیر چشام گود میشه ولی اشکام نمیریزه.همیشه مربون بمون درست مثل الان.
مهسا جون عزیزم!الان تو قدیمی ترین دوست منی.یه دوست با کلی خاطره ی خوب.یاد همه ی روزای که تو حیاط مدرسه باهم راه میرفتیم و دور از چشم لاوین نقشه میکشیدیم بخیر.عیدت مبارک.
فاطی جون شرمندم که سر وقت بهت تبریک تولد نگفتم.
خالو مه سعود! حساب شما خیلی با بقیه جداس.خیلی شبا با فکر کردن به حرفای شما اروم شدم.نماز خوندنمو،نگه داشتن ارامشمو و خیلی چیزای دیگه رو مدیون شمام.درست مثل دایی خودم دوستون دارم.واقعا معذرت میخوام اگه این اخر سال نگرانتون کردم و لج بازی کردم باهاتون.میرم که مطمئن شم.فقط واسه خاطر شما و سبا.دلم نمیخواد تو این مورد مدیون شما باشم.بهترینا رو واستون ارزو میکنم.
مرغ عشق عزیز مادر شوهر گرامی!
شادی مثل قصرهای قصه های شاه پریان است که اژدهایی از دروازه اش نگهبانی میکند،باید بجنگیم تا بر ان پیروز شویم.
پس همیشه شاد باشین و برای شادی بجنگین.عیدتونم مبارک.
داداش امیر علی ایشالا شمام همیشه شاد و سرحال باشی.
این مخصوصا واسه شماس.شمای که نمیدونم چجوری این همه اخلاق گند منو تحمل میکنی.هیچوقت با زبون خودم نتونستم بگم اما خیلی خیلی دوست دارم.مطمئن باش یه بخش بزرگ از زندگیه منی.این عیدی منه واسه تو:
امروز هوای دلم افتابی ست.
چند روزی بود غم ها را اب نداده بودم.به گمانم خشکیده بودند.انگار دلم هوایشان را کرده بود!
زیر اشعه ای خورشید زمستانی این ظهر،داشتند از سینه ام سر در می اوردند این لعنتی ها که به دهانم برسند و هق شوند که من با یک بطری اب خنک قورتشان دادم پایین.دفن شدند.انگار نه انگار که غمی بوده.
پشت در کویر بی روح اتاقم ایستادم،با لحظه ای درنگ کلید را انداختم،تق...تق...باز شد در.
چشم چرخاندم به دنبال کویرم.کویرم نبود!جنگل شده بود!
پرتوهای خورشید دزدکی به اتاقم سرک کشیده بودند.بر امواج گیسویم تابیدند.
یادم امد حرف های شیرینش را... .
خوش ترین عطر دنیا مشامم را نوازش داد.پی اش را گرفتم.عشق او بود،بوی او بود،خود او بود.
کسی از این عاشقانه ها سر در نمی اورد.خاص من هستند انگار!
حدیث خانوم اون دنیا بهت خوش میگذره.فراموش کردم امسال چندمین سالیه که زیر خاکی اما هنوز یادمه خاطرات روزای که جلو در مدرسه باهم حرف میزدیم و خیال می بافتیم و گوجه سبز میخوردیم و میرفتیم نون می خریدیم.اون وقتا فک میکردیم واسه خودمون یه پا خانوم خونه ایم.من که هنوزم خیال می بافم اما تو نموندی و رفتی زیر خاک جا خوش کردی.خوش بحالت که بی گناه رفتی.
خدای مهربونم عفو کن اگه بعضی روزا تو این سال 91 کاملا فراموشت کردم.مثل همیشه دستمو محکم محکم بگیر.مثل همون روزایی که فکر میکردم یکی تو خیابون خیلی خیلی مواظبمه و دستمو گرفته.مثل همون روزای بچگی که عظمت تو یه تخت سلطنتی بود تو اسمون و یه دست لباس خوشگل تنت.هرچی بزرگتر شدم توم تو ذهنم بزرگتر شدی.همیشه دستمو گرفتی اما من بعضی روزا مثل یه بچه ی لجوج به زور دستمو کشیدم بیرون از دستت..بازم دستمو ول نکن.همه شب منتظر گرمی اغوشم باش.
عید همه مبارک... .